سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سینه خردمند صندوق راز اوست و گشاده‏رویى دام دوستى و بردبارى گور زشتیهاست . [ یا که فرمود : ] آشتى کردن ، نهان جاى زشتیهاست و آن که از خود خشنود بود ناخشنودان او بسیار شود . [نهج البلاغه]
 
داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید
شنبه 96 تیر 10 , ساعت 6:11 عصر

ضرب المثل پیش از چوب غش و ریسه می رود

ضرب المثل نرود میخ آهنین در سنگ , نرود میخ آهنی در سنگ فرو

روزی بود و روزگاری . در آن روزگار دو نفر مثل سگ و گربه به جان هم افتاده بودند و با هم دعوا می کردند . هیچ کس نمی دانست آنها سر چه موضوعی با هم دعوا می کنند . تا اینکه یک نفر از آنها دیگری را زخمی کرد . مردم ، مرد زورمند را دستگیر کردند تا پیش قاضی ببرند و مرد کتک خورده را آرام کرده و صورتش را با دستمالی بستند . مردم ، مرد زورمند را کشان کشان می بردند .

وقتی عصبانیت او فروکش کرد مرد با خود گفت : دیدی چه بلایی سرخودم آوردم . او طلبش را از من می خواست . حرف بدی که نمی زند !! یکی از مأموران گفت : وقتی جناب قاضی به حسابت رسید آنوقت آدم می شوی . مأمورها او را به حضور قاضی بردند . قاضی پرسید : چه شده ؟

مرد زورمند شروع به گریه و زاری کرد . بعد هم با ناله گفت جناب قاضی من بی گناهم . زن و دو تا بچه دارم آبرو دارم به من رحم کنید . بعد هم برای اینکه دل قاضی را به رحم آورد با ناله و زاری ادامه داد . پایم درد می کند ، دستم درد می کند. 

قاضی فریاد زد : (ساکت) . بعد لبخندی زد و گفت : من که قصد نداشتم تو را به زندان بیاندازم و یا کتکت بزنم . من هنوز نمی دانم که تو را به چه اتهامی اینجا آورده اند ؟ اما تو با این داد و بی داد و آه و ناله ات به من ثابت کردی که هم گناه کاری و هم باید شلاق بخوری و به زندان بروی. از آن به بعد درباره ی کسی که بخواهد با مظلوم نمایی و گریه و زاری گناهش را بپوشاند می گویند : (پیش از چوب غش و ریسه رفته است)



لیست کل یادداشت های این وبلاگ