![داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید](http://s6.picofile.com/file/8230670850/84558585.jpg)
داستان ضرب المثل یک خشت هم بگذار در دیگ
عروس خودپسندی ، آشپزی بلد نبود و نزد مادرشوهرش زندگی می کرد .
مادرشوهر پخت و پز را بعهده داشت . یک روز مادرشوهر مریض شد و از قضا آن روز مهمان داشتند .
عروس می خواست پلو بپزد ولی بلد نبود ، پیش خودش فکر کرد
اگر از کسی نپرسد پلویش خراب می شود و اگر از مادر شوهرش بپرسد
آبرویش می رود و او را سرزنش می کند.
پیش مادر شوهرش رفت و سعی کرد طوری سوال کند که او متوجه نشود که بلد نیست آشپزی کند.
از مادرشوهر پرسید : چند پیمانه برنج بپزم که نه کم باشد ، نه زیاد ؟
مادر شوهر جواب سوال را داد و پرسید : پختن آنرا بلدی ؟
عروس گفت : اختیار دارید تا حالا هزار بار پلو پخته ام. ولی اگر شما هم بفرمائید بهتر است.
مادرشوهر گفت : اول برنج را خوب باید پاک کنی
عروس گفت : میدانم
مادرشوهر گفت : بعد دو بار آنرا می شویی و می گذاری تا چند ساعت در آب بماند.
عروس گفت : میدانم
مادرشوهر گفت : برنجها را توی دیگ می ریزی و روی آن آب می ریزی
و کمی نمک می ریزی و می گذاری روی اجاق تا بجوشد.
عروس گفت : اینها را می دانم
مادرشوهر گفت : وقتی دیدی مغز برنج زیر دندان خشک نیست ،آنرا در آبکش بریز تا آب زیادی آن برود .
بعد دوباره آنرا روی دیگ بگذار و رویش را روغن بده .
عروس گفت : اینها را می دانم .
مادر شوهر از اینکه هی عروس می گفت خودم می دانم ناراحت شد
و فکر کرد به او درسی بدهد تا اینقدر مغرور نباشد ،
برای همین گفت : یک خشت هم بر در دیگ بگذار
و روی آنهم آتش بریز و بگذار تا یک ساعت بماند و برنج خوب دم بکشد.
عروس گفت : متشکرم ولی اینها را می دانستم.
عروس به تمام حرفها عمل کرد وآخر هم یک خشت خام بر در دیگ گذاشت .
ولی بعد از چند دقیقه خشت بر اثر بخار دیگ وا رفت و توی برنجها ریخت.
عروس که رفت پلو را بکشد دید پلو خراب شده و به شوهرش گله کرد.
شوهرش پرسید : چرا خشت روی آن گذاشتی ؟
عروس گفت : مادرت یاد داد. راست که میگن عروس و مادرشوهر با هم نمی سازند .
مادر شوهر رسید و خنده کنان گفت : دروغ من در جواب دروغهای تو بود ،
من اینکار را کردم تا خودپسندی را کنار بگذاری و تجربه دیگران را مسخره نکنی .
عروس گفت : من ترسیدم شما مرا سرزنش کنید.
مادر شوهر گفت : سرزنش مال کسی است که به دروغ می خواهد بگوید که همه چیز را می دانم .
هیچ کس از روز اول همه کارها را بلد نیست ولی اگر خودخواه نباشد بهتر یاد می گیرد .
حالـا هم ناراحت نباشید ، من جداگانه برایتان پلو پخته ام و حاضر است بروید آنرا بیاورید و سر سفره ببرید.
این مثال وقتی به کار میرود که کسی چیزی بپرسد و بعد از شنیدن جواب بگوید :
خودم همین فکر را می کردم.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
داستان ضرب المثل کفگیر به ته دیگ خورده
داستان ضرب المثل تنبل خانه شاه عباسی
داستان ضرب المثل زیر آب زدن
داستان ضرب المثل ماست هایشان را کیسه کردند
داستان ضرب المثل یک خشت هم بگذار در دیگ
داستان ضرب المثل از هر دست بدهی از همان دست پس می گیری
داستان ضرب المثل فواره چون بلند شود سرنگون شود
داستان ضرب المثل قسم روباه را باور کنیم یا دم خروس را
داستان ضرب المثل آستین نو ، بخور پلو
داستان ضرب المثل از این ستون به آن ستون فرج است
داستان ضرب المثل کله اش بوی قورمه سبزی می دهد
داستان ضرب المثل ماست مالی کردن
داستان ضرب المثل بلبل به شاخ گل نشست
داستان ضرب المثل میمون پیر دستش را داخل نارگیل نمی کند
[همه عناوین(63)][عناوین آرشیوشده]